پدیدههای مهمی در طول تاریخ بشریت میزان مقاومت و آمادگی ما را در برابر تغییر مورد ارزیابی قرار داده اند. بیت کوین هم یکی از این پدیدههاست که در سالهای اخیر سروصدای زیادی به پا کرده است. این فناوری اگرچه نتوانسته از تمام پتانسیلهای بلاکچین استفاده کند، ولی هنوز نویدبخش به نظر میرسد و میتواند آیندهی بشریت را دستخوش تغییر کند.
درست مشخص نیست که انسانها از چه زمانی دست به رمزنگاری پیامها و اطلاعات زده اند تا آنها را از چشم خوانندگان ناخواسته مخفی کنند؛ اما میتوان حدس زد که این کار به اندازهی خود شکل نوشتاری زبان قدمت داشته باشد. برای مثال میدانیم که ژولیوس سزار با جابجایی سادهی حروف با ژنرالهای خود حرف میزد. او هر کاراکتر را سه گام در الفبا عقب میبرد تا کلمات در شکل ظاهری بیمعنا شود.
یونانیان باستان، خصوصا اسپارتانهایی که تفکر نظامی داشتند، از دستگاهی به نام اسکیتال استفاده میکردند که اجازه میداد متنهای مخفی را روی تکهای چرم نوشته و آن را دور استوانهای با اندازه مشخص بپیچانند تا حروف به ترتیب خاصی مرتب شود. قصههای مربوط به جنگهای ایران و یونان پر از پیامهای مخفیانه است. برای نمونه هیستیه فرماندهای بود که به گفتهی هردوت موی سر بردهی موردعلاقهاش را تراشید و از او خواست تا پیغامی روی سرش تتو کند که تا مردم را به انقلاب در شهر ملط تشویق نماید.
وقتی موی برده دوباره درآمد، او را به شهر فرستادند و به او گفتند وقتی به مقصد رسید از گیرنده بخواهد سرش را بتراشد تا بتواند پیام را بخواند.
این تدابیر شدید امنیتی به خاطر ترس از سیستم نظارتی حکومتها اتخاذ میشد. پادشاه ایران راهها و جادهها را کنترل میکرد، و میتوانست هر پیامی را بررسی کند. فن رمزنگاری از همان ابتدا تکنیکی نظامی و ابزاری برای تضعیف قدرتهای موجود بود.
البته ارزش رمزنگاری از همان ابتدا به عنوان تیغی دو لبه شناسایی شد.
کارآمدی این ابزار نیز مثل سایر اسلحهها به توانایی طرفین در رمزگشایی آن بستگی داشت. این موازنه تا مدتها حفظ شد، و طرفین سعی کردند رمزنگاری طرف مقابل را بگشایند. در جنگ جهانی اول هم یک رمزگشایی بود که باعث شد آمریکا وارد درگیری شود، چون سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا متوجه شدند که نیروهای آلمان و مکزیک قصد دارند با یکدیگر متحد شوند.
در ماههای پایانی جنگ جهانی اول، شکسته شدن سیستم رمزنگاری ADFGVX آلمانها توسط رمزنگاران فرانسوی موجب شد نیروهای متفقین از حملهی نهایی آلمانها به پاریس جلوگیری کنند.
رمزنگاری برای اولین بار در سطح گسترده در جنگ جهانی دوم از طرف نیروهای رایش سوم و در قالب ماشین انیگما به کار گرفته شد. سپس به شکل کامپیوتر Colossus درآمد که اولین کامپیوتر الکترونیکی قابل برنامهریزی بود و برای شکستن سیستم رمزنگاری Lorenz آلمانها طراحی شد. اختراع و موفقیت نهایی کدشکنان Bletchley در مقابل رقبای نازی خود، اولین پیروزی سیستمهای دیجیتال بر نیروهای فیزیکی بود. Lorenz SZ42 ماشینی بسیار بزرگ و پیچیده از چرخدندهها بود که تا سالها کدشکنان را مغلوب خود ساخته بود.
ولی این دستگاه تا پایان جنگ به طور کامل رمزگشایی شد. خود Colossus تاثیر چندانی روی آیندهی کامپیوترها نگذاشت، ولی باعث شد حوزهی رمزنگاری به طور کلی متحول شود. چون چیزی که دیجیتالی باشد نهایتا قابل توزیع است، هرچند تا رشد اینترنت در دههی ۱۹۹۰ طول کشید تا همه متوجه این حقیقت شوند.
در سال ۱۹۹۱، یک محقق امنیتی کامپیوتر به نام فیل زیمرمن برنامهای به نام PGP) Pretty Good Privacy)ساخت که به کاربران کامپیوترهای خانگی اجازه میداد ایمیلهای خود را با استفاده از ترکیبی از چند الگوریتم معروف رمزنگاری کنند. چیزی که باعث شد PGP از یک نرمافزار سادهی خانگی به پدیدهی بحثبرانگیز آن دوران تبدیل شود نه نحوهی ساخت این برنامه، بلکه شکل توزیعش بود. از زمان جنگ جهانی دوم، کشورها مجبور شدند رمزنگاری را از نظر قانونی به عنوان یک اسلحه در نظر بگیرند؛ رمزنگاری هم مثل سایر مهمات جنگی تحت لوای چیزی به نام قانون کنترل صادرات اسلحه قرار گرفت.
در زمان انتشار PGP، همهی سیستمهای رمزنگاری که از کلیدی بزرگتر از ۴۰ بیت استفاده میکردند – رشتهای تصادفی از اعداد که پیامهای مخفی را ایمنسازی میکرد – برای صادر شدن به مجوز نیاز داشتند.
PGP از کلیدهایی استفاده میکرد که اندازه آنها ۱۲۸ بیت بود و در آن زمان شکستن این کلیدها تقریبا غیرممکن به نظر میرسید، بنابراین این فناوری دقیقا همان چیزی بود که مقامات آمریکا نمیخواستند به دست کشورهای خارجی بیفتد. زیمرمن هرگز با هدف صادرات PGP آن را ننوشته بود، اما با ترس از این که مبادا برنامهاش بلافاصله مسدود شود، آن را برای دوستانش فرستاد و گفت: «میخواستم دموکراسی را تقویت کنم و مطمئن شوم که آمریکاییها میتوانند به حفاظت از حریم خصوصی خود ادامه دهند.»
مدت کوتاهی پس این اتفاق، PGP وارد اینترنت شد و بعد به خارج از مرزهای آمریکا راه یافت. در سال ۱۹۹۳، دولت ایالات متحده تحقیقاتی را در خصوص فعالیتهای زیمرمن شروع کرد. بعد از آن که رسانهها از وجود این پرونده مطلع شدند، فعالیت زیمرمن به نقطه آغازی برای حرکت فعالان دیجیتالی تبدیل شد که بر حقوق مردم نسبت به حفاظت از رازها و زندگی خصوصیشان تاکید داشتند.
زیمرمن نسخهای از کد نرمافزار خود را روی کاغذ چاپ کرده و آن را روانه بازار کرد تا هر کسی که خواست بتواند آن را تهیه نماید و خودش این برنامه را بسازد.
او میدانست که صادرات محصولات معمولا میتواند تحت لوای قانون کنترل مهمات قرار بگیرد و با محدودیت مواجه شود، اما کتابها تحت حفاظت متمم اول قانون اساسی آمریکا قرار داشتند. گونههای مختلف الگوریتم RSA – پروسهی ۱۲۸ بیتیِ موجود در مرکز PGP – روی تیشرتها چاپ شد و به طعنه گفته میشد که این لباسها هم در گروه مهمات جنگی قرار میگیرد. بعضیها از این هم فراتر رفتند و بخشی از کد این برنامه را روی بدن خود تتو کردند.
جنگهای کریپتویی باعث شدند جامعه به ایدهی امنیت شخصی – به جای امنیت ملی – پی ببرد و دریابد که در فضای سایبری به دنیایی آزادتر، برابرتر و عادلانهتر نیاز دارد.
اتفاق دیگری که باعث ناآرامی گستردهی جامعه شد طرح پیشنهادی دولت آمریکا برای چیپست تلفنهای همراه بود. چیپست Clipper توسط آژانس امنیت ملی ایالات متحده طراحی شده بود تا امکان رمزنگاری را در اختیار کاربران قرار داده و در عین حال به مقامات دولتی اجازه دهد روی مکالمات مردم شنود داشته باشند. این سیستم نه تنها بستری برای فعالیت هکرها فراهم میکرد، بلکه به مقامات فاسد هم اجازه میداد از قدرت خود سوء استفاده کنند.
این ایده که دولت عمدا میخواهد حریم خصوصی شهروندان خود را تضعیف کند باعث شد بحث و مجادلهای به وجود بیاید که بسیار جدیتر و مهمتر از حمله به PGP بود. عمر Clipper به انتهای دههی ۱۹۹۰ نرسید و پروندهای که علیه زیمرمن در جریان بود نیز سرنوشت مشابهای داشت. در نتیجه هکرها و فعالان حریم خصوصی اعلام کردند که در جنگهای کریپتویی پیروز شدهاند.
با این حال واقعهای که از آن با عنوان پیروزی یاد میشود باعث شد پرده از حقیقتی وحشتناک برداشته شود: قدرتمندترین اسلحهی دولت آمریکا از کنترل آنها خارج شد و به دست کسانی افتاد که میخواستند از آنها استفاده کنند. امروز، به لطف ظهور ارتباطات دیجیتال، رمزنگاری همه جا حاضر است و از میلیاردها تراکنشی که هر روزه بین سیستمها جابجا میشود محافظت میکند.
وقتی مارکو پولو برای اولین بار در سفرش به چین در قرن سیزدهم با پول کاغذی برخورد کرد شگفتزده شد. او در کتابش بخش مفصلی را به توضیح و ستایش سیستم پولی چنگیز خان اختصاص داده است. چینیها تا همین اواخر برای معاملات خود از کالاهای ارزشمند مثل شمشهای مسی و آهنی، سکههای طلا، مروارید، نمک و امثالهم استفاده میکردند. سیستمی که در زمان مارکو پولو هنوز در اروپا رواج داشت.
ولی قوبلای خان در سال ۱۲۶۰ میلادی اعلام کرد که به جای اینها باید از کاغذی استفاده کنند که توسط یک ضرابخانهی مرکزی تهیه شده است. مارکو پولو میگوید «شکل این کاغذها به گونهای است که گویی او رازهای علم کیمیاگری را به طور کامل میداند. این تکههای کاغذ بهواسطهی فرآیندی دقیق طراحی و چاپ میشود، و چنان وقار و قدرتی دارد که انگار از طلا یا نقرهی خالص ساخته شده است.»
این فرآیند به درستی شکلی از کیمیاگری بود، چرا که اگرچه در فرآیند چاپ پول ماده به چیز دیگری تبدیل نمیشود، ولی مقام و قدرت چنگیز را آن قدر بالا برد که شکست دادن او بیش از پیش مشکل شد: چون او به تنها مرجع اقتصادی موجود در آن دوران بدل گشته بود. کسانی که از پذیرش این ارز جدید سر باز میزدند اعدام میشدند، و همه معاملات هم از طریق خزانهی دولت صورت میگرفت. چنگیز مثل پادشاه ایران میدانست که برای کنترل تمام عیار قدرت باید جریان تجارت و اطلاعات را کنترل کرد.
پردازش و حسابداری از پول – پول فیات که نه ذاتا ارزشمند بلکه به فرمان حکومتها دارای ارزش است – اساسا به معنای دستکاری علامتهاست، و افزایش تدریجی و فزایندهی قدرت سرمایهداری توسعهی فناوریهای دستکاری علامت، از حسابداری دوگانه اروپایی در زمان رنسانس تا توسعهی پایگاههای داده و شبکههای الکترونیکی؛ از فناوریهای فیزیکی تا فناوریهای مجازی را پیگیری میکند.
پول به معنای تبدیل جادویی علامتها به ارزش است. این سیستم برای کار کردن به اعتقاد و باور نیاز دارد.
در این سیستمهای اعتقادی، سایر اعتقادات باید گرد هم آمده، و آن دسته از کمیتهای صنعتیِ باور که برای جان بخشیدن به این سیستمهای جدید ارزش لازماند، به کمک ایدههای عجیب و غریب میروند؛ خواه این ایدهها از طرف پادشاهان واقعی باشد یا دولتها یا ارادهی خدشهناپذیر فناوری.
پول سیستم اعتقادی است که پشتوانهی آن زیرساختهای دولتی میباشد، و این زیرساختها منبع نیرویی متمرکزند. ولی از زمانی که فناوریهای رایانشی بیش از آن که مدافع توان دولت باشد، مدافع آزادی افراد شده است – به عبارت دیگر، از زمانی که اسلحههای جنگ جهانی دوم بیش از پیش در دست شهروندان عادی قرار گرفت – باقیماندگان جنگهای کریپتویی دریافتند که چگونه میتوانند در سایر کنشهای قدیمی قدرت نیز دخالت کنند.
ایدهی پول دیجیتال و ارزهای مجازی از قبل از جنگهای کریپتویی وجود داشت. پول به سمت روشهای مجازی، ابتدا در دههی ۱۹۶۰ از طریق خودپردازها و کارتهای بانکی و بعد به ترویج شبکهها و ارتباطات دیجیتال میان خردهفروشان و بانکهایی کشیده شد که در دههی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ با یکدیگر تعامل داشتند. در آن ایام هر کسی که اطلاعات کمی در زمینه فناوری داشت، میتوانست به راحتی حدس بزند که دنیا به کدام سو میرود.
این اتفاق برای کسانی که دلواپس حریم خصوصی و قدرتهای فردی بودند، اتفاقی نگرانکننده بود.
پول دیجیتال هیچ کدام از ویژگیهای خاص پول نقد را ندارد؛ نمیتوان آن را خارج از سیستمهای بانکی ذخیره و مبادله کرد. این اتفاق برای یک رمزنگار یا کسی که درسهای رمزنگاری را فراگرفته باشد، چیزی شبیه بردهداری است. با این حساب، پول دیجیتال واقعی چیست؟
اولین خصوصیت پول دیجیتال این است که باید خصوصی باشد، یعنی هیچکس به جز فرستنده و گیرنده نباید در این نوع تراکنشها حضور داشته باشد: هیچ بانک یا سازمان امنیتی نباید بداند که چه کسی مشغول انتقال پول است. چون هیچ دارایی فیزیکی، نظیر اوراق بهادار یا سکه، جابجا نمیشود. همچنین تراکنش باید ایمن باشد تا فرستنده بتواند از ارسال پول و گیرنده از دریافت آن اطمینان یابد.
به این ترتیب پول دیجیتال هم از همان حریم خصوصی پول فیزیکی برخوردار میشود، و در عین حال مشترکان آن میتوانند ثابت کنند که تراکنش آنها انجام شده است.
یکی از اولین کاربران پول دیجیتال یک متخصص کامپیوتر آمریکایی به نام دیوید چام بود.
چام باور داشت که مشکل حریم خصوصی و امنیت رمز ارزها میتواند از طریق رمزنگاری برطرف شود. رمزنگاری در این جا یعنی فرآیند مخفی کردن پیامهایی که بین دو طرف، فرستنده و گیرنده، انجام میشود تا هیچکس نتواند آنها را بخواند. راهکار چام برای حل مشکل این بود که هر دو طرف تراکنش را با یک کلید خصوصی امضا کنند؛ این کلید خصوصی شبیه امضایی دیجیتال است که قابل جعل یا حدس زدن نیست. به این ترتیب، هر دو طرف میتوانند تراکنش را اعتبارسنجی کنند. بهعلاوه، آنها از طریق کانالهای رمزنگاریشده با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند تا هیچکس نتواند تراکنش آنها را ببیند.
سیستم چام عملی بود و چند شرکت و یک بانک آن را در سامانههای خود به کار گرفتند، ولی این روش هرگز به اندازه کافی مطرح نشد.
شرکت خود چام به نام دیجیکَش در سال ۱۹۹۸ ورشکسته شد چرا که او انگیزه کمی برای ایستادگی در برابر قدرت فزایندهی کارتهای اعتباری داشت. چام فهمیده بود مردم نمیدانند که دارند در شبکههای دیجیتالی چه چیزی را از دست میدهند و پولی که در جریان قرار داشت چقدر متمرکز شده بود.
او در سال ۱۹۹۹ گفت:
«با گسترش فضای وب، متوسط سطح پیچیدگی کار کاربران کاهش پیدا کرده است. توضیح اهمیت حریم خصوصی برای مردم امری مشکل است.»
با این حال بعضیها، از جمله کسانی که در اوایل دههی ۱۹۹۰ درگیر جنگهای کریپتویی بودند، ارزش حریم خصوصی را درک میکردند.
گروهی که بعدها با نام سایفرپانک معروف شد ابتدا در سن فرانسیسکو گرد هم جمع شدند، و بعد به فضای آنلاین رفتند تا با استفاده از ابزارهای چام به تضعیف دولتها بپردازند. ایدههای چام درباره حریم خصوصی و امنیت از همان ابتدا با جامعه و تغییرات حاصل از فرآیند دیجیتالی شدن ارتباط تنگاتنگی داشت.
او در سال ۱۹۸۵ گفت «کامپیوتری شدن» توانایی افراد در مشاهده و کنترل شیوهی استفاده از اطلاعات آنها را کاهش میدهد. او جامعهای با حضور برادر بزرگتر را پیشبینی کرد که در آن اطلاعات همه موجود است ولی خود مردم نمیدانند چه اطلاعاتی در رابطه با آنها نگهداری میشود.
با وجود این، چام مجبور شد برای ادامهی حیات دیجیکش با شرکتهای موجود همکاری کند، و این اتفاق با رویای سایفرپانکها فاصلهی زیادی داشت. اریک هیوز، ریاضیدان اهل برکلی و یکی از اعضای اولیهی گروه سایفرپانک، در سال ۱۹۹۳ مطلبی به نام «مانیفست سایفرپانکها» را منتشر کرد و اظهار داشت که حریم خصوصی یکی از ملزومات جوامع آزاد است و این حریم خصوصی در شبکههای الکترونیکی فقط با استفاده از رمزنگاری دستیافتنی است.
تیم مِی یکی از دیگر اعضای این گروه و از مدیران سابق شرکت اینتل بود که از هیوز فراتر رفت. او در مانیفست کریپتو آنارشیست خود گفت:
البته که اراده دولت سعی میکند با اعلام نگرانیهای مربوط به امنیت ملی، استفاده از این فناوری توسط دلالان مواد مخدر یا فراریان مالیاتی و ترس از فروپاشی جامعه، گسترش این فناوری را کُند یا معلق سازد. خیلی از این نگرانیها درست است؛ کریپتو آنارشی باعث میشود اسرار ملی آزادانه مبادله شود و بستر معاملهی اجناس ممنوعه یا سرقتی را فراهم گردد. این سیستم ناشناس کامپیوتری حتی اجازه میدهد بازارهای خطرناکی برای قتل و اخاذی به وجود بیاید. مجرمان گوناگون و عناصر خارجی جزوی از کاربران فعال کریپتونت (شبکهی کریپتو) خواهند بود. اما این عوامل مانع از گسترش کریپتو آنارشی نمیشود. همان طور که فناوری چاپ قدرت انجمنهای قرون وسطایی و ساختار قدرت جامعه را تغییر و آن را کاهش داد، متدهای کریپتویی هم اساسا ماهیت شرکتها و مداخلهی دولت در تراکنشهای اقتصادی را تغییر خواهد داد
سایفرپانکها در طول دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ در مورد اصولی که میتواند آرمانشهر آنها را به واقعیت تبدیل کند بحثهای زیادی انجام دادند و کمکم مشخص شد که از نظر فنی چه نوآوریهایی برای ایجاد رمز ارزها لازم است.
یکی از بزرگترین موانع انجام این کار مشکل خرج دوباره بود. پول فیزیکی را نمیشد دو بار خرج کرد؛ چون وقتی پول را به یک نفر میدهید، نمیتوانید در آن واحد آن را به یک نفر دیگر منتقل کنید. مشکل ارزهای مجازی این بود که اگرچه رمزنگاری تضمین میکرد که این تکه از اطلاعات شکلی از پول است و به یک شخص خاص تعلق دارد، ولی نمیتوان مشخص کند که این اطلاعات کپی و جای دیگری وارد جریان بازار شده است یا نه.
به عبارت دیگر، نمیتوانیم بفهمیم که پول دیجیتال در یک لحظه دو بار خرج شده یا نه. نیاز به وجود مرجع مرکزی برای بررسی تراکنشها اتفاقی بود که دیوید چام را به همکاری با بانکها مجبور کرد.
این نیاز باعث شد دوباره به شرکتهای کارتهای اعتباری وابسته شویم و در نتیجه بدترین کابوس سایفرپانکها مجدداً پدیدار شد: از دست دادن حریم خصوصی و نیاز به اعتماد به شرکتها، دولتها و بانکهایی که توان تایید و، در صورت نیاز، برگرداندن تراکنشها را دارند.
راهکار مشکل خرج دوباره ناگهان در اکتبر سال ۲۰۰۸ و با انتشار مقالهای به نام «بیت کوین: سیستم پول نقد الکترونیکی نظیر-به-نظیر» در یک فهرست ایمیلی مربوط به رمزنگاری مطرح شد. نویسندهی این مقاله، که با نام ساتوشی ناکاموتوشناخته میشود، با بررسی فعالان قبلی این حوزه، دست به خلق ابتکاری کلیدی زد که ضمن حفظ ناشناسی و عدم نیاز به اعتماد به اشخاص ثالث، مشکل خرج دوباره را برطرف میکرد.
این راهکار بلاکچین یا زنجیرهی بلوکی نام داشت: یک دفتر کل توزیع شده، یا رکوردی از تراکنشها، که نگهداری از آن توسط همهی اعضای سیستم انجام میشد. نام این سیستم زنجیرهی بلوکی بود چون گروهی از تراکنشها کنار یکدیگر جمع شده و تشکیل بلاک میدادند، وقتی هر بلاک کامل شود آن را به زنجیرهی تراکنشها اضافه میکنند. این فناوری به زبان ساده فهرستی است از چیزهایی که تاکنون اتفاق افتادهاند.
اگر همه بتوانند تراکنشها را ببینند دیگر نیاز به یک مرجع مرکزی نخواهد بود، و اگر از اصول رمزنگاری سایفرپانکها تبعیت شود، هیچکس نمیفهمد که چه کسی تراکنشها را انجام داده است.
البته، اگر همه نسخهای از این دفتر کل را داشته باشند، باید مطمئن شویم که رکوردها جعل یا دستکاری نشدهاند. پس برای گسترش بلاکچین، یا به عبارت دیگر برای نوشتن در دفتر کل، حجم خاصی از «کار» پردازشی باید انجام شود: کامپیوتری که تراکنشها را مینویسد باید یک مسئلهی پیچیدهی ریاضی را حل کند.
این نکته که هر کسی تقریبا به آسانی میتواند ببیند که این مسئله واقعا حل شده یا نه باعث میشود ایجاد نسخههای جعلی از این دفتر کل بسیار سخت – و عملا غیرممکن – باشد. یکی از ویژگیهای هوشمندانهی بیت کوین این است که در ازای تلاش اعضا برای نگهداری از شبکه، پس از حل مسائل ریاضی با اهدای مقدار کمی بیت کوین به آنها پاداش میدهد. اینجاست که ارزش ادراکی بیت کوین شکل میگیرد، چون افراد برای تولید آن وقت و انرژی صرف کردهاند. به همین دلیل است که به این پروسه استخراج یا ماینینگ میگویند.
در طول زمان، کوینهای بیشتر و بیشتری تولید شدند و همهی ۲۱ میلیون کوین موجود برای بیت کوین تا حدود سال ۲۱۴۰ به طور کامل استخراج میشود. مقالهی ساتوشی این شانس را داشت که در برههی زمانی خاصی از تاریخ مطرح شود. در اولین بلاک از زنجیره بیت کوین یک مهر زمانی ویژه نوشته شده که اگرچه شبیه متنهای باجخواهانه است ولی در اصل اثباتی برای زندگی است.
عبارتی که تا ابد در ابتدای بلاکچین بیت کوین وجود خواهد داشت متنی است که به عنوان روزنامه تایمز در آن تاریخ اشاره دارد:
«در تایمز ۳ ژانویه ۲۰۰۹، صدراعظم بر لبهی دومین طرح تجاری برای بانکها قرار دارد.»
این عبارت از یک طرف ثابت میکند که هیچ کوین معتبری پیش از این تاریخ استخراج نشده است، و از طرف دیگر دیدگاهی طعنهآمیز است نسبت به وضعیت سیستم اقتصادی استانداردی که بیت کوین میخواست جایگزین آن شود. علاوه بر این، برای کسانی که پیگیر مسائل مربوط به بیت کوین هستند، این نوشته یکی از اولین سرنخهایی است که از هویت ساتوشی ناکاموتو خبر میدهد. نام ناکاموتو برای اولین بار با وایت پیپر بیت کوین مطرح شد. قبل از آن هیچ اثری از این نام وجود نداشت و بعد از چند ماه ارتباط با سایر توسعهدهندگان این پروژه، ساتوشی ناکاموتو دوباره به طور ناگهانی در انتهای سال ۲۰۱۰ فعالیت خود را متوقف کرد.
از آن زمان تاکنون، به جز چند ایمیل (که نشان میداد او به سراغ کارهای دیگری رفته است) و یک پست که در آن به تکذیب افشای هویت ناکاموتو در سال ۲۰۱۴ پرداخته بود، دیگر خبری از ساتوشی شنیده نشده است.
نکته جالبی که البته کمتر از هویت واقعی ناکاموتو جذابیت دارد این است که هویت او چه کارکردی در جهان دارد و چقدر با اصول و عقاید سایفرپانکها و بلاکچین مطابق است.
ساتوشی در بخش دهم وایت پیپر بیت کوین به تشریح مدل حریم خصوصی این سیستم میپردازد. در مدل قدیمی بانکداری، جریان پولی که از واسطهها میگذرد از طریق یک نهاد شخص ثالث که تراکنشها را مدیریت میکند تا حدی ناشناس میشود و آنها چیزهایی که از بقیه میدانند را مخفی میکنند. ولی در بلاکچین، از آنجایی که همهی تراکنشها عمومی است، ناشناسی در سطح میان هویت و تراکنش رخ میدهد؛ هر کسی میتواند جابجایی پولها را ببیند، ولی هیچکس نمیفهمد که کدام پول متعلق به کیست.
ایدهی مشترک رمز ارزها این است که آنها داراییها را آزاد میکنند، اما رمز ارزها واحدی پولی شبیه سایر واحدهای سیستمهای پولی هستند؛ واحدی که به خاطر بلاکچین به شدت تحت نظارت و کنترل قرار دارد. ولی چیزی که آزاد شده هویت است. در این تراکنشها مسئولیت از بین رفته و ردی از فرد یا افرادی که آن تراکنش را انجام دادهاند باقی نمیماند. در واقع، خود هویت به یک دارایی تبدیل میشود. این همان چیزی است که ایدهی بلاکچین را با سیستمهای کریپتویی پیش از خود مثل PGP متمایز میکند؛ مسئله مربوط به مخفی شدن پیامها نیست، بحث ما کسانی است که در پشت این پیامها قرار دارند.
یکی از اجزای ضروری تولید نرمافزار استفاده از فناوری در موقعیتهای واقعی با هدف آزمایش است.
توسعهدهندگان اغلب این کار را در قالب پروسهای خاص برای آزمایش شخصی محصولات خود انجام میدهند. هرچند توسعهدهندگان بیت کوین میتوانند استخراج و مبادلهی کوینها را میان خودشان آزمایش کنند، اما محصول واقعی بیت کوین – هویتی غیرمتمرکز و انکارپذیر – چیزی است که فقط فرد (یا گروهی) که مایل به ایجاد و نگهداری از این دارایی در طولانی مدت باشند میتوانند آن را آزمایش کنند؛ و چه کسی بهتر از سازندهی خود بیت کوین؟
ساتوشی ناکاموتو نمونهای عملی از آزمایش میزان کارآمدی بیت کوین است.
وقتی ساتوشی آب شد و رفت داخل زمین، او تعدادی بیت کوین خرجنشده – حدود یک میلیون – روی بلاکچین از خود به جا گذاشت که در روزهای نخست این پروژه استخراج شده بود. این بیت کوینها هنوز هم همانجا قرار دارد، و فقط کسی که کلیدهای خصوصی ساتوشی را در اختیار دارد میتواند به آن دسترسی داشته باشد. امروز اگر کسی ادعا کند که ساتوشی ناکاموتو است، باید با کلیدهای خصوصیاش این ادعا را ثابت کند. ولی هیچ ناکاموتویی در کار نیست.
فقط مجموعهای از داراییها و یک کلید وجود دارد. ساتوشی ناکاموتو سازنده، محصول و همان چیزی است که قدرت بیت کوین را اثبات میکند.
دوباره میگوییم، خلق پول معادل خلق اسطوره است. دیوید گرابر، انسانشناس معروف، در کتاب «بدهی: ۵ هزار سال نخست» میگوید ارتباط میان سرمایه و فداکاری ریشههای عمیقی در فرهنگ غرب دارد:
«برای مثال، چرا ما عیسی مسیح را به عنوان رهاییبخش (Redeemer) خطاب میکنیم؟ معنای نخست رستگاری (Redemption) یعنی بازخرید کردن یا برگرداندن چیزی که در ازای یک قرض تسلیم شده است؛ به دست آوردن در ازای پرداختنِ یک بدهی. اگر به پیام اصلی مسیحیت توجه کنیم شگفتزده میشویم: رهایی، فداکاری فرزند خدا برای نجات بشریت از عذابی ابدی. این گزاره را میتوانیم در تراکنشهای مالی به شکلی دیگر مشاهده کنیم.»
فداکاری ساتوشی چیزی متفاوت است که اگر آن را از منظر فردی نگاه کنیم کاملا بیربط نیست. ساتوشی برای تضمین آیندهی بیت کوین، از تمام سرمایهای که به دست آورده بود چشمپوشی کرد: ۹۸۰ هزار بیت کوین به ارزش کنونیِ ۴ میلیارد دلار. این حرکت همچنان تا مدتها الهامبخش جامعهی کاربری بیت کوین خواهد بود، حتی اگر عدهی کمی آن را بفهمند یا معنای واقعیاش را دریابند.
در سال ۱۹۹۵ سایفرپانک دیگری به نام نیک سزابو اصطلاح جدیدی به وجود آورد که برای فداکاری موفقیتآمیز ساتوشی به کار میرفت: نیم (Nym). نیم شناسهای است که فقط بخش کمی از اطلاعات مربوط به کاربر را به سازمان یا جامعهای خاص پیوند میدهد؛ اطلاعاتی که معمولا توسط خود مالک نیم مناسب تلقی میشود. بنابراین نیم در نقطهی مخالف اسامی واقعی قرار میگیرد که همهی اطلاعات کاربر را در یک نقطه گردآوری کرده و در نتیجه آن را معرض خطرات مختلفی قرار میدهد.
یا آن طور که خود سزابو میگوید:
«اسم واقعی هم مثل جادو میتواند قدرت عظیمی را در اختیار دشمنان فرد قرار دهد.»
سزابو به عنوان مثال برای نیم از نام برندها یا اسامی مستعار افرادی استفاده میکند که عضو انجمنهای گفتگو هستند. هدف نیم از نظر سزابو این است که شهرت افراد را در زمینههای خاصی گردآوری و نگهداری کند: در تاپیکهای خاص انجمنهای گفتگوی آنلاین، یا در بازارهایی که محصولات خاصی در آنها به فروش میرسد. ولی اسمهای مستعار آنلاین و برندها یکسان نیستند.
برندها نوع خاصی از اسامی غیرواقعیاند. برندها نامهایی هستند که علاوه بر شهرت جنبهی ارزش مالی هم برایشان اهمیت دارد. اگر یک برند نوع نادرستی از توجه را به خودش جلب کند، شهرت آن نابود میشود و ارزشش هم – حداقل از لحاظ تئوری – از بین میرود. برندها به خاطر ارزش خود به شرکتشان نیرو میبخشند، ولی شرکتها پشت برندها مخفی میشوند. برندها میتوانند از بقیه شکایت کنند. برندها میتوانند رشوه بدهند. برندها میتوانند فعالان اجتماعی را آزار داده یا بکشند. به همین خاطر است که محافظت از برندها ارزشمند و لازم است. هدف برندها بقاست، و زمین و زمان را به هم میدوزند تا به این هدف برسند.
نامهای مستعار آنلاین نوع دیگری از اسامی غیرواقعیاند. ارزش آنها در این نکته نهفته است که آنها به هیچ داراییای وابستگی ندارند و با ارزشهای تبدیلپذیر بیارتباطاند. آنها صرفا برای حفظ شهرت به وجود آمدهاند؛ البته شهرت متضمن قدرت است، ولی نوع آن فرق میکند. این اسامی را به راحتی و بدون هزینه میتوان انتخاب و رها کرد. خصوصیت کلیدی اسامی آنلاین فقط این نیست که افراد را با یک اسم ناشناس کند، این اسامی میتواند آزادی تغییر را به کاربران اعطا نماید.
همین وجه تمایز، میان آزادیهای مالی و استقلال فردی، است که در سالهای اخیر بحثهای بسیاری را میان کاربران بیت کوین به وجود آورده است. اگرچه بیت کوین ثابت کرده که نرمافزاری قدرتمند برای تبیین ایدهی بلاکچین است، ولی در عین حال ذهنیت کاربران را نسبت به تواناییهای واقعی بلاکچین تغییر داده است.
بیت کوین در مقایسه با سایر نرمافزارهای رقیب نتوانسته به درستی ایدهی رهاییبخشی بلاکچین را برآورده کند. برای مثال، یکی از ویژگیهای تفکر بیت کوینی دسترسیپذیری آن است: دستیابی به هدف «بانکداری بدون نیاز به بانک» که این فناوری سعی دارد از طریق آن امکان دسترسی به خدمات مالی برای تمام دنیا حتی آنهایی که به بانکها دسترسی ندارند را فراهم کند. با این حال، حقیقت پیادهسازی بیت کوین، چه به لحاظ فنی و چه از نظر اجتماعی-سیاسی، باعث شده دسترسی به این مهم دشوار باشد.
برای استفادهی مفید از این ارز همچنان لازم است سطحی از کارآمدی و استقلال، خصوصا دسترسی به شبکه و سختافزارهای گرانقیمت، وجود داشته باشد، در نتیجه موانعی بر سر راه استفادهی مردم از این فناوری قرار میگیرد که به اندازهی دسترسی به سیستمهای سنتی بانکی مشکلساز است. مقررات حقوقی، دولتهای ملی و قوانین بینالمللی در خصوص پولشویی و مالیات مانع دیگری است که بر سر راه پذیرش این فناوری قرار دارد؛ یعنی برای استفاده از بیت کوین یا باید قانون را زیر پا بگذاریم یا برای تبعیت از مقررات باید اطلاعات هویتی خود را به کارگزاریهای مجاز بدهیم و رد خودمان را در تراکنشها بر جای بگذاریم، که در این صورت نیز هدف اصلی ناشناس بودن سیستمهای رمز ارزی را نقض کردهایم.
حتی اگر بیت کوین نتواند برای همه رهاییبخش باشد، حداقل کمتر از سیستمهای مالی موجود زیان دارد. با این حال در چند سال گذشته، خیلی از طرفداران محیطزیست عناوین خبری بسیاری را به آسیبهای ناشی این فناوری اختصاص دادهاند.
ارزش بیت کوین از قدرت پردازشی حاصل میشود که برای استخراج این ارز لازم است، ولی شاید بتوانیم دقیقتر بگوییم که این ارزش از نوع قدیمیتری از استخراج به دست میآید: مصرف و سوخت نوعی زغال ارزان چینی.
این طور که پیداست «استخراج» بیت کوین فرآیندی بیهود و گریزناپذیر است. حجم عظیمی از انرژی پردازشی، مقدار بسیار زیادی برق مصرف میکند و در نتیجه حجم گستردهای از گرما و کربن دیاکسید تولید میشود تا در نهایت چند معادلهی پیچیده حل گردد. مجموع توان مصرفی این شبکه از مجموع توان مورد نیاز برای یک کشور کوچک – معادل ۴۲ تراوات در سال ۲۰۱۶ – بیشتر است و مقدار آن روزبهروز افزایش مییابد.
با افزایش قیمت بیت کوین، استخراج رفتهرفته سودآورتر شده و انگیزههای موجود برای مصرف هرچه بیشتر انرژی نیز افزایش پیدا میکند. این عامل در مقابل همهی اهداف آیندهنگرانهی بیت کوین قرار میگیرد، و باعث میشود که این فناوری حتی در مقابل تمامی ناکارآمدیهای دولت و سیستمهای مالی سنتی، زیانبارتر باشد.
این انتقادات که متاسفانه همگی حقیقت دارد و البته میتوانند با اصلاحات در زیرساخت این سیستم اصلاح شوند، ما را به سوال مهمتری میرساند: بلاکچین واقعا به چه دردی میخورد؟ جایی بین پیادهسازی فهرست میلینگ سایفرپانکها و رونمایی از اولین صرافی بیت کوینی، در فرآیند توسعهی این فناوری تغییری عجیب و از یاد رفته به وجود آمد.
چیزی که به عنوان آزمایشی برای یک سیستم خودحکومتی مستقل آغاز گردید، به پدیدهای برای تولید ثروت برای گروه کوچکی از خورههای تکنولوژی و کسانی تبدیل شد که از همان ابتدا توانایی ریسک کردن روی این فناوری کاملا جدید را داشتند. هرچند عمده تقصیر در این قضیه متوجه بیت کوین است، که همهی پتانسیلهای این شبکهی غیرمتمرکز و ناشناس را در خدمت بازار قرار داده و با تمرکز بر این جنبه سایر قابلیتهای بلاکچین را نادیده گرفته است. تقصیر بیت کوین چشمپوشی از فرصتی نادر است که برای تبدیل کردن چیزی شبیه به اسلحه به چیزی متضاد آن در اختیار داشت.
ایدهی استفاده از اسلحههای جنگی در زمان صلح، که در بحبحهی جنگهای کریپتویی مطرح شد، ایدهای بود که یک تشابه واضح داشت: فناوری هستهای. اگرچه تمایل متفقین برای تسلط بر دنیا از طریق توان اتمی چیزی بود که پیش از آغاز توسط جاسوسهای شوروی ناکام ماند، ولی در عوض دنیا را وارد جنگ سردی کرد که در آن هر دو طرف تهدیدی برای استفاده از سلاح اتمی داشتند. اما در نهایت نتیجه این شد که اگر این سلاح به دست عوامل غیردولتی بیفتد، حاصل کار نه تنها به نابودی نظام اجتماعی، بلکه به نابودی خود حیات منجر خواهد شد.
چنین ایدهای در انتهای قرن بیستم هم در مورد برخی الگوریتمها مطرح شده بود: دسترسپذیری گستردهی رمزنگاری میتوانست امنیت کشورها را به خطر انداخته و باعث فروپاشی نظام اجتماعی شود. حالا هم میتوانیم گزارهای مشابه را به کار برده و بگوییم که در دسترس قرار داشتن پروسههای ریاضیاتی پیچیده دولتها را از کار انداخته و ما را با تهدیدی خصمانه و خطرناک مواجه میکند: تهدیدی برای جانشینی یک دولت سرکوبگر با یک دولت سرکوبگر دیگر.
هرچند تیم مِی، یکی از سه زمامدار بزرگ جریان سایفرپانک، در مانیفست کریپتو آنارشیست شهادت داد که بازارهای قتل و اخاذی اتفاقی شنیع است، ولی او فرصت کمی به منظور توضیح این فناوری برای کسانی داشت که نسبت به آرمانشهر کریپتو اطلاعی نداشتند. مِی در فهرست سایفرنامیکان، فهرستی وسیعتر از فهرست میلینگ سایفرپانکها، با شفافیت بیشتری دنیای مدنظر خود را توصیف کرد: «کریپتو آنارشی به معنای موفقیت برای کسانی است که میتوانند به آن دست یابند، کسانی که شایستگی کافی به منظور ارائهی چیزی ارزشمند برای فروش را دارند؛ ۹۵ درصد نامطلع از این پدیده رنج خواهند برد، ولی عدالت همین است.»
اشتباه نکنید؛ احتمال به وجود آمدن قدرتی فاشیست مبتنی بر رمزنگاری کاملا ممکن است.
آیندهای که در آن هر تراکنش، مالی یا اجتماعی، عمومی یا خصوصی، به شکلی برگشتناپذیر در یک دفتر کل کاملا شفاف رمزنگاری شده باشد، نقطهی مقابل آرمانشهری کریپتویی، دموکراتیک و تساویگراست. در عوض، این بازگشت حق الهی پادشاهان است که به طبقه نخبگان جامعه، کسانی که پول دارند، اتلاق شده و فرقی هم نمیکند که آنها از اعضای دولت، بانکهای مرکزی، آزادیخواهان یا سرمایهداران باشند، چون همگی نسبت به سایر کسانی که پول ندارند تفوق پیدا میکنند.
در دههی ۱۹۶۰، آمریکا با بهرهگیری از عنوان «اتم صلحآمیز » مجموعهای از برنامههای آزمایشی را به راه انداخت تا مشخص شود که نیروی بمبهای اتمی میتواند سرانجامی صلحآمیز داشته باشد یا نه. طرح آنها، که بخشهایی از آن واقعا به سرانجام رسید، شامل حفاری مخازن وسیع آب خوراکی، استخراج گاز شیل و احداث جادههای جدید بود. ایدهی جذاب بعدی، ایدهی انجام سفرهای فضایی با استفاده از بمبهای اتمی به ستارههای دوردست بود.
نام برنامهی اول پروژهی گاوآهن بود که به فرمان اشعیای پیامبر برای تبدیل شمشیر به گاوآهن، یعنی به وسیلهای صلحآمیز، اشاره داشت. مدتها پس از لغو این پروژه، از همین نام برای جنبش دیگری موسوم به جنبش گاوآهن استفاده شد؛ جنبشی علیه سلاحهای هستهای که به خاطر اقدامات مستقیمش علیه مراکز هستهای به شهرت رسید.
با این حال، انرژی صلحآمیز هستهای، در تمیزترین شکل خود، به یکی از پایههای زندگی روزانه بشر تبدیل شد و حالا بخشی از انرژی دنیا با کمک این فناوری تامین میشود. اما زبالههای رادیواکتیو حاصل از این تکنولوژی به عامل دیگری برای مخالفتها تبدیل شد و به ما یادآوری کرد که چه نقشها و مسئولیتهایی در قبال یکدیگر و محیطزیست داریم.
فناوریهای ما از دنیا جدا نیستند. وقتی بیت کوین برای اولین بار توسط ساتوشی ناکاموتو معرفی شد، این تکنولوژی از نظر فنی به موفقیت رسید، ولی از نظر سیاسی آنقدرها کامیاب نبود، چون ما انگارهای مهم را درک نکرده بودیم، انگارهای که از مدتها پیش در تئوریهای سیاسی دنیا وجود داشت، که بازارهای آزاد مردمانی آزاد به وجود نمیآورند. فناوری که بر پایهی اصول خالص آنارشیسم به وجود آمده بود از همان ابتدا درگیر سرمایهداری شد، چون تصویرسازی و آموزش در آن وجود نداشت، و نتوانستیم این فناوری را به جای بهرهکشی شخصی در خدمت آزادی حقیقی بگذاریم. این مشکل نه به فناوری و نه به درک اجزای فنی قضیه ارتباطی نداشت، مسئله سیاست بود.
خطرات زیستمحیطی بیت کوین اثری نیست که اضطراری و همین حالا به وجود آمده باشد، یا نتیجهای زیانبار و قابل پیشبینی از آرمانشهری فناورانه باشد. این اتفاق نتیجهی ناتوانی از رویارویی با مشکل اصلی روابط انسانی است، مشکلی که از مدتها پیش شناسایی شده ولی مردم به ندرت آن را در یک محیط مناسب آزمایش میکنند: این که چطور میتوان در محیطی برابر با یکدیگر همکاری داشت، بدون این که سلطهی غنی بر فقیر یا قوی بر ضعیف به وجود بیاید.
ولی اضطرار این تهدید خاص در این زمان ویژه باید با موقعیت عجیب ما در این دوره یکی شود. مشکلِ قدم برداشتن در سطحی جهانی در شبکههای بدون رهبر مشکلی نیست که فقط به بیت کوین محدود باشد؛ چون مثلا میتوانیم آن را در بحث جهانی تغییرات اقلیمی نیز ببینیم، مشکلی که در حال حاضر اصلیترین مشکل بشر در سطح جهانی است. درست مثل زبان، چاپ حروف، ماشین بخار، انرژی هستهای و اینترنت، حالا فناوری شگفتآور دیگری روی کار آمده که دوباره این سوال را مطرح میکند که چقدر آمادهی تغییر هستیم.
در زمان نوشتن این مقاله، بلاکچین علیرغم همهی مقاصد خوب، بد، نادیدهگرفتهشده و نویدبخش خود، در وهلهی اول به عنوان ابزاری برای ایجاد سطح جدیدی از انحصارطلبی به کار میرود. بلاکچین آمده تا ساختارهای دارایی موجود را ایمن کرده و به شکل اوراق بهادار درآورد، آمده تا کربن دیاکسید تولید کند و رژیمی از نظارت و کنترل بسازد که خود دیکتاتورها هم چنین چیزی را حتی به خواب نمیدیدند.
با این حال، مشکلی که توسط بلاکچین به وجود آمد، و با بیت کوین تشدید شد، اساسا از وضعیت سیاسی دورانی که بلاکچین از آن پدید آمده قابل تفکیک نیست. در آن دوران نبرد بیپایانی میان ساختارهای قدرت و حقوق فردی وجود داشت. تکنولوژی به تنهایی نمیتواند پاسخ این مشکل باشد، پس باید به سراغ پندارههای متفاوت سیاسی برویم. در راهروهای دنیای بلاکچین عبارتی به گوش میخورد که ظاهرا دربرگیرندهی تناقضات مبتنی بر نظام رمزنگاری است. این عبارت «بدون نیاز به اعتماد» است. مفهوم عدم نیاز به اعتماد در قلب رویایی قرار دارد که میخواهد با قدرت بخشیدن به افراد آنها را از بند سیستمهای موجود رها ساخته و کاری کند که دیگر هیچکس قابل ردیابی و قابل شناسایی نباشد، و کسی نتواند به آنها زور بگوید.
با این حال، عدم وجود حکومت صرفا یکی از بخشهای ساختار آزادی است: همانندی، اجتماع و حمایت مشترک به یک اندازه اهمیت دارد. این مسئله حتی در بازار هم نشان داده شده است. همان طور که دیوید گرابر میگوید: «ارزش یک ارز نه به میزان ارزش آن شئ، بلکه به میزان اعتماد افراد به یکدیگر بستگی دارد.»
بلاکچین، و هر محصولی که ممکن است در کوتاه مدت از آن به وجود بیاید، مشکل مهمی دارد که باید نه از طریق راهکارهای فنی یا اشکال سیاسی قدیمی، بلکه با مشارکت عمومی از طریق جوامع گوناگون و خلق فرمهای جدید روابط سیاسی میان خودمان به مرتفع ساختن آن بپردازیم.
89 دیدگاه ها
Keep working ,splendid job!
I haven’t checked in here for some time since I thought it was getting boring, but the last few posts are good quality so I guess I’ll add you back to my daily bloglist. You deserve it my friend 🙂
Really nice style and excellent content , absolutely nothing else we require : D.
fantastic points altogether, you simply gained a emblem new reader. What may you suggest about your submit that you simply made some days ago? Any certain?
Magnificent goods from you, man. I have understand your stuff previous to and you are just extremely wonderful. I really like what you have acquired here, certainly like what you’re saying and the way in which you say it. You make it enjoyable and you still take care of to keep it sensible. I can not wait to read far more from you. This is actually a tremendous web site.
This is the correct blog for anybody who wants to seek out out about this topic. You realize so much its virtually exhausting to argue with you (not that I really would want…HaHa). You definitely put a brand new spin on a topic thats been written about for years. Nice stuff, just great!
I am always searching online for ideas that can assist me. Thank you!
obviously like your web site but you have to take a look at the spelling on quite a few of your posts. Several of them are rife with spelling issues and I in finding it very bothersome to inform the reality then again I will definitely come again again.
I’m still learning from you, while I’m improving myself. I absolutely enjoy reading all that is written on your blog.Keep the information coming. I enjoyed it!